دختری از بروکلین
کد شناسه :260416
«خیلی خوب آن لحظه را به یاد دارم. در برابر دریا ایستاده و زل زده بودیم به رو به رویمان. همان لحظه بود که آنا از من پرسید: “اگر کار وحشتناکی انجام داده باشم، باز هم مرا دوست خواهی داشت؟ ” باید چه پاسخی می دادم؟ آنا زن زندگی من بود. قرار بود سه هفته بعد ازدواج کنیم. معلوم است هرکاری هم که کرده بود، دوستش داشتم. دست کم این چیزی بود که فکر می کردم. ولی وقتی عکسی را از کیفش بیرون آورد، به من نشان داد و گفت: “من این کار رو کردم…” نتوانستم خودم را کنترل کنم. حتی نتوانستم هیچ واکنشی نشان دهم! پس از چند لحظه بیرون رفتم. در میان راه پشیمان شدم و برگشتم، ولی وقتی رسیدم خیلی دیر شده بود. هیچ اثری از آنا نبود. از آن روز دارم دنبالش می گردم…
0 نظر