کتاب جاذبه ی میان ما/ من و گراهام راسل برای هم ساخته نشده بودیم. من تابع احساساتم بودم، او بی روح بود. من رویا می بافتم و او در کابوس زندگی می کرد. من گریه می کردم و او اشکی برای ریختن نداشت. گاهی با وجود قلب یخ زده و روح گریزپایش، لحظاتی را با هم تقسیم می کردیم. چشم هایمان در هم قفل می شد و رازهای همدیگر رامی دیدیم. لحظاتی که او ترس های مرا می چشید و من هوایش را نفس می کشیدم.
0 نظر