کتاب من رو یادت هست : لکسی اسمارت، بعد از یک حادثه، در بیمارستان به هوش می آید. آخرین چیزی که به خاطر می آورد این است که یک کارمند ساده است. اما این همه واقعیت نیست. او از چیزهای عجیب و غریبی که دکترها به او می گویند حسابی متعجب است و نمی تواند آن ها را بور کند. موقعیت او آن چیزی نیست که خودش می پندارد. لکسی تلاش می کن خاطراتش را دوباره به یاد بیاورد و به زندگی جدیدش عادت کند، ین کار چندان سخت به نظر نمی رسد_البته، فقط تا وقتی که او از رازهای جدیدی باخبر می شود ...
0 نظر