کتاب سرپناه بارانی : سابین روی زمین، روی قالیچه ی نخ نمای پارسی نشسته بود و به عکس استلا در لباس شبش خیره شده بود. سایه های خاموش از اتاق کسل کننده که او را در خود حبس کرده بود، تقریبا به آخر رسیده بود و داشت جای خود را به باران شدیدی می داد که پایه های هفت بادبان چادری روی عرشه را خیس کرده بود ....
0 نظر