کتاب دیدن دختر صددرصد دلخواه در صبح زیبای ماه آوریل: چشمهایش را که بستم عطر باد توی صورتم زد. باد بهاری به تکهمیوه رسیدهای با پوستی زبر، مغزی لزج و دانههای بی شمار میمانست، در هوا باز میشد، دانههایش را مثل گلولههای ساچمهای ریز و لطیفی روی بازوان برهنهام میافشاند و رد ملایمی از درد از خود برجا میگذاشت.
0 نظر