کتاب سرنخ های چوب کبریتی/ توی اتاقم صبر کردم تا مهمونش بره. وقتی صدای بسته شدن در پشتی رو شنیدم از پله ها خزیدم پایین. تونی برگشته بود توی اتاق نشیمن و داشت با رایان کیسه های کوچیک پلاستیکی رو توی جعبه ابزار می چید. در آشپزخونه رو باز کردم و زدم بیرون.
0 نظر