کتاب بچه های تپه سوم: در نزدیکی خود، آر.پی.جی زنی را دیدم که دنبال فرصتی می گشت تا دوشکای دشمن را بزند. در حالت خوابیده، آر.پی.جی را آماده کرد و یک لحظه روی زانو نشست و نشانه گرفت. هنوز شلیک نکرده بود که تیربار، سیته را شکافت و در کنار من بر زمین غلتید ...
0 نظر