کتاب داستان بعد از پایان فریبا وفی: ناگهان مثل دیوانه ها بلند شد پتویی آورد رفت زیرش قلنبه شد پشتش را کرد به من. جوری خودش را پتوپیچ کرد که معلوم نبود سرش کدام طرف است. انگار این جوری بهتر شد. پتو باز بهتر از فاطمه یا سنگ بود.
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر