کتاب یادی از خیالی/ به رودکی گفتم ... جهان تهی شده از فیانه و باد. ... زخمه می زد بر چگور هنوز ... هنوز با سیه چشمان شاد. ... مرا که یافته بود مدهوش ... در کنار خم مئی پنهان گفت ... حالیا مگیری عصا بر دست ... بر نشوی به انبان تو.
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر