کتاب تصویر دوریان گری/ پس از مدتی دوریان گری به بالا نگریست. با نفسی راحت زیر لب گفت: هاری تو مرا برای خودم توضیح دادی. تمامی آنچه را که بر زبان آوردی حس کرده بودم، اما من به گونه ای از آن می ترسیدم و نمی توانستم آن را برای خود بیان کنم. تو چقدر خوب مرا می شناسی. اما ما دیگر هیچ وقت از این رویداد، حرفی نمی زنیم.
0 نظر