کتاب وغ وغ ساهاب/ ملا اسحاق قوطی کوچکی از جیبش درآورد. از آن گرد زرد رنگی ریخت کف دستش و انفیه کرد بعد از چند عطسه گفت: ( خاک بر سر پسرم که چهار سال است کهنه ورچی می کند. ) و بلند شد و رفت.
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر