کتاب زنان مهتابی مرد آفتابی/ شاهزاده: مرا رها کن، این گونه که چون سایه در تعقیب منی، همگان به من می خندند. زن: نه آقا ... همگان به من می خندند. اما بگذارید بخندند ... که این مردم اندوهگین و دل مرده را شاید، زهرخندی از تماشای عطش عاشقی، کمی به وجد آورد ... مرا باکی نیست.
0 نظر