کتاب سرباز خوب : فراموش کردم درباره چشم هایش بگویم . آن ها آبی بودند ، مثل آبی کناره های کبریت. وقتی دقیق نگاه می کردید می دیدید که کاملا بی غل و غش اند ، کاملا صاف و صادق . کاملا منگ و گیج . رنگ آجری چهره اش با صورتی آجری پلک هایش یکی بود و حالتی کنجکاو به آن ها میداد. شبیه یک ظرف چینی موزاییکی ابی بودند که در چینی ای صورتی گذاشته شده باشند.
0 نظر