کتاب قصه های بابام : دو تا زن از اتاق آمدند بیرون و به طرف مامان رفتند. مامان پس رفت ولی آن ها او را به گوشه ای راندند و با خودشان چنان با سرعت شروع کردند به حرف زدن که امکان نداشت بشود فهمید چه می گویند. یکی از آن ها به آهنگ تکان دادن دستهای خود شروع کرد به جنبیدن...
0 نظر