سال ۱۹۱۹ چهار عضو ارتش سرخ در جنگ داخلی روسیه شرکت کردهاند. زمهریر زمستان است و سربازان در جنگلی نزدیک خط مقدم اردو زدهاند. جنگ به شرایط آتش بس موقت رسیده است و در نتیجه روزهای سربازان به انتظار سپری میشود؛ چشم انتظار رسیدن بهارند و منتظرند برای درگیری و خشونتی ناگزیر. چهار سرباز با جای پای آثار سترگی همچون سواره نظام سرخ آبراک بابل، وداع با اسلحه اثر ارنست همینگوی و نشان سرخ دلیری استیون کرین میگذارد و داستانی جهان شمول را روایت که در تمام دورانها مصداق دارد؛ داستانی لطیف از دوستیهای مردانی جوان و اندک لحظاتی شاد و سرخوشانه که نور میتاباند بر اهریمن تاریک جنگ.
0 نظر