نمی دونم دارم چی کار می کنم ولی به درک
ران لیم جریان نوشتن کتاب نمی دونم دارم چه کار می کنم، ولی به درک! را اینگونه تعریف میکند: «دلم میخواد این کتاب چیزی باشه که آدمها ازش برای پیشرفتهای کوچیک استفاده میکنن. وقتی کمسن هستیم توی ذهنمون تصویری داریم از اینکه زندگیمون چطور میتونه باشه. ولی همینطور که بزرگتر میشیم معیارهای جامعه ذوق رؤیاهامون رو کور میکنن. حالا دیگه اطمینانی به تصویری که قبلاً ازش مطمئن بودی، نداری و با گذشت زمان بیشتر و بیشتر به خودت شک میکنی و دیگه مطمئن نیستی که اصلاً باید به اون پیشرفتها برسی یا نه. فکر میکنی امیدی هست، ولی دیگه اونقدرهام مطمئن نیستی. میخوام این کتاب به بقیه کمک کنه تا باور کنن «تصویری» که دارن؛ واقعگرایانه است، خیال نیست. وجود داره. ولی این وجود داشتنش به این معنا نیست که آدم هروقت اراده کنه بهش میرسه. معنیش فقط اینه که وجود داره. و آدم میتونه تصمیم بگیره با امیدی که داره چهکار کنه. میخوام این کتاب به آدمها قوت قلب بده که اشکالی نداره که ندونن چهکار دارن میکنن. لازم نیست بدونی داری چهکار میکنی. هیچکس نمیدونه داره چهکار میکنه. یه کاری انجام دادنه که مهمه، نه دونستن. دلم میخواد این کتاب به آدمها یه کوچولو جرئتی که برای برداشتن قدم بعدی لازم دارن رو بده. دلم میخواد این کتاب حامی کسایی باشه که احساس میکنن هیچ حامیای ندارن. دلم میخواد این کتاب مدرک مستدلی باشه بر اینکه لازم نیست برای انجام دادن کاری بدونی داری چهکار میکنی، مثه خود من که دارم این کتاب رو مینویسم.»
0 نظر