و در کوهستان قطار روی دنده هایم بالا می رود و در بیابان شترها از چشم هایم آب می خورند عشایر، میان بدنم کوچ می کنند به تو فکر می کنم و در خودم فرو می روم چون برف آن قدر که از خودم بیرون می زنم چون مار خیال تو پوستی ست که من را پوشیده است
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر