دسته بندی ها

افکار عجیب من

کد شناسه :287422
افکار عجیب من
موجود نیست

وقتی داشت در کوچه‌ای که انگار تا ابدیت ادامه داشت به سمت خلیج راه می‌رفت چشم‌اندازی که از بالکن خانه‌ی سلیمان دیده بود در مقابل چشمانش جان گرفت. چیزی که می‌خواست به شهر بگوید و روی دیوارها بنویسد حالا به ذهنش آمده بود. این هم نظر رسمی و هم شخصی‌اش بود؛ هم نیت قلبش و هم زبانش: با خودش گفت: «من در این دنیا رایحه را بیشتر از همه دوست داشتم!»

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر