یک روز مادرم در برفک تلویزیون یخ زد
داستان های مهدی عزتی، قصه ی خود ماست. قصه ی خودش، قصه ی تو، قصه ی لطیفه هایی ست که بی موقع و در بدترین زمان ممکن یاد آدم می افتند و صاعقه های بلا، که در هنگامه ی خوشی فرود می آیند. اگر در کنار پرچین بهشت، از عشق های ناکام حرف می زند، اگر در کاتارسیس در هنرهای زیبا، با پای خود از حلقه ی عشق بیرون می رود، در یک روز مادرم، در برفک تلویزیون یخ زد، از جهانی موازی حرف می زند، که هیچ عاشقی نگران نه شنیدن نیست. قصه های او، قصه ی آدم های معمولی است که از خطر می ترسند، خیالبافی می کنند، ناامید می شوند و گاهی فرار می کنند… این کتاب داستان تنهایی نیست، داستان خیال پروری هم نیست. داستان آدم هایی است که خیال هایشان را جدی می گیرند. قصه ی حسرت بی انتهاست، قصه ی امید به دنیایی شیرین تر از دنیای نا امید و آلوده ی ماست…
0 نظر