دسته بندی ها

روح غریب جنگل تاریک

کد شناسه :287382
روح غریب جنگل تاریک
موجود نیست

«نگاه کن لیلو!» و ناگهان به یاکوب فکر کرد. و این‌که چند روز پیش زنگ زده بود. کمی صداش را خوب نشنیده بود و اگر الکساندر درست فهمیده باشد، یاکوب خواسته بود مستقل شود و مسئولیت بپذیرد. انگار می‌خواست با نهایت سرعت ممکن از خانه دور شود. الکساندر فقط این‌ها را توانسته بود بفهمد. بالاخره یاکوب حالا دیگر بزرگ شده بود. او درمی‌ماند که چطور می‌بایست او را راهنمایی کند. کدام بخش ارتش برای برادرش بهترین جا ‌بود؟ او پسر حساسی بود.

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر