سروش
کد شناسه :281070
شاگرد مغازه طلا فروشی ، کاسه فلزی پر از بستنی سنتی را اول به ما تعارف کرد و بعد به مشتری های دیگر و در آخر هم بقیه کار کنان مغازه . در خیال ما ، آن کاسه های بستنی مثل جام های افتخار ورزشی می درخشیدند ودلمان می خواست کل کاسه را یک جا ببلعیم ،اما افسوس که ادب آموخته بودیم و مجبور شدیم خیلی آرام بستنی را قاشق به قاشق برداریم و در دهان بگذاریم . بستنی سفید رنگ مزه بهشت می داد و بوی بستنی زرد رنگ مستت می کرد . ما باید این مزه و بو را حفظ می کردیم ، چون شاید هرگز دیگر نمی توانستیم آن را تجربه کنیم . برای فقرایی مثل خانواده من ، این تجربه ها خیلی گران بود ...
0 نظر