گیلگمش بزغاله نر سفیدی را در میان دو دست خویش بالا برد و بزغاله نر سیاهی را چون آتش نیاز به سینه چسباند چوگان سیمین در دست ، روبه اوتو خدای آسمان ها چنین گفت : ای اوتو من راهی سرزمین جاودانگان هستم ، یاریم کن من به سوی سرزمین صنوبر بریده شده رهسپار گشته ام یاورم باش در شهر من انسان دل شکسته می میرد ...
0 نظر