دسته بندی ها

زخم

کد شناسه :250993
زخم
موجود نیست

مرد و زن در سکوت همدیگر را نگاه کردند . زن چهره اش را با دست هایش پوشاند . لوکوموتیو سوت کشید . صدای زنگ ایستگاه شنیده شد . به نظر رسید با سروصدای رها شدن ترمز ها قطار هم خودش را کش داد و پیش از به راه افتادن رخوت و سستی را از تن گرفت . مرد فریاد زد : ماریا گریه نکن همه چیز درست می شه ....

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر