"دارل ریورس"، اینبار به همراه خواهرش "فیلیستی"، راهی مدرسهی شبانهروزی "مالوری" میشود. فلیستی که باید پیشتر از اینها به مدرسه میرفت، به دلیل بیماری مجبور شده بود تا در خانه بماند. او ماجراهای زیادی را دربارهی مدرسه از خواهرش شنیده بود: ماجراهای خندهدار دخترها؛ چشمانداز دریا؛ چهار برج که در آن دویست و پنجاه دختر میخوابیدند؛ استخری که آن را در صخرههای ساحل دریا درست کرده بودند و کلی مطالب دیگر که دارل برایش تعریف کرده بود و تمامی نداشت. دارل در ترم جدید سرگروه کلاس شده، اما به علت ترتیب دادن یک میهمانی شبانه و دعوت از دخترهای برج غربی، نیز دو تن از دخترهای کلاس و مغایر بودن این امر با قوانین مدرسه، از سرگروهی استعفا میدهد.
0 نظر