گزینه اشعار فاضل نظری
کد شناسه :250234
هرچند حیا میکند از بوسهی ما دوست دلتنگی ما بیشتر از دلهرهی اوست الفت چه طلسمیست که باطلشدنی نیست اعجاز تو ای عشق نه سحر است نه جادوست ای کاش شب مرگ در آغوش تو باشم زهری که بنوشم ز لب سرخ تو داروست یکبار دگر بار سفر بستی و رفتی تا یاد بگیرم که سفر خوی پرستوست از کوشش بیهودهی خود دست کشیدم در بستر مرداب چه حاجت به تکاپوست
0 نظر