کتاب سرینا (2جلدی)/ آن روز صبح، سرینا سرکار بود که خبر پایان جنگ را شنید، در حال نمایش یک لباس شب از جنس مخمل سیاه، با یقه سفید بود، و در حالیکه در وسط سالن کار طراح ایستاده بود، سیل اشک بر گونه هایش جاری شد.
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر