بیش از انتظار سید مردم برای پول دست هایشان ر دراز کرده بودند . سید به چابکی خم شد و از لای بار و بنه اش یک جام ورشو براق بیرون آورد و به دور افتاد . تند تند جام را توی جمعیت می گرداند و پشت سر هم می گفت : از صاحب ذوالفقار عوض بگیری ...
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر