کتاب آدم های غایب
کد شناسه :237128
کتاب آدم های غایب: تو تاریکی متوجه شدم که به جلوی اتاق خانداداش ضیاءم رسیدهام. در اتاق او را مثل در اتاق همایوندخت خدابیامرز، مهر و موم کرده بودند. از همان زمان شاه شهید رسم شده بود که در اتاق اسیران ناکام حاکمان را، آنهایی که به قول آقا آسد اسداله، «بیموقع چهره در نقاب خاک میکشیدند» مهر و موم بکنیم. شیشههای در اتاقش تار و مات بود. توی اتاق چیزی دیده نمیشد. دستم را به در گذاشتم و تعجب کردم. در اتاق باز شد. مهر و مومش را شکسته بودند ــ لابد به دستور خانبابا دکترم. شکستن مهر و موم در آن اتاقها، بیاجازه خانبابا دکترم امکان نداشت. شاید میخواست با گوشه و کنایه به من حالی کند که درها را برایم باز کرده و اجازه دخول به زندگی خصوصیش را داده. شاید میخواست که مرا محرم رازش کند.
0 نظر