کتاب زنی میان ما/ نلی نمی دانست چرا بیدار شده اما وقتی چشم هایش را باز کرد زنی را دید که لباس عروس سفید و توری اش را پوشیده و کنار تخت ایستاده و نگاهش می کند. جیغ در گلوی نلی شکست، دستش را برد تا چوب بیسبال را که به میز کنار تختش چسبیده بود بردارد...
0 نظر