کتاب یکشنبه های پاریسی/ خداوندا، گویی خودش بود، برای هماهنگ کردن ضربات پاروها با صدای تیزش یکی از ترانه های قایقرانان را می خواند و وقتی برابر پاتیسو رسید، دست نگه داشت. آن گاه با انگشت ها بوسه ای برایش فریاد زد: "ای خنگ خدا".
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر