لطفا خیالت راحت نباشه
کد شناسه :231889
کتاب لطفا خیالت راحت نباشه/ صنم بدون اینکه به او نگاه کند به سمت در رفت و در خانه را باز کرد. ابراهیم نفسش را با صدا بیرون داد و کلید را از حلقه ی گوش دخترک آویز برداشت و به دنبالش رفت. -صبر کن کلید رو بیاورم. در انبار و قفل کردم.
0 نظر