کتاب قهرمانان المپ/ خون المپ/ نیکو فکر کرد این بار دیگر چه خطایی از او سر زده. شاید اشتباهی در لانه ی سیکلوپ ها فرود آمده اند یا صدها متر بالای یک آتشفشان دیگر هستند. هیچ کاری از دستش برنمی آمد. چشم هایش دزست نمی دید. حوتس دیگرش کار نمی کردند. زانوهایش قفل شدند و از هوش رفت.
0 نظر