کتاب کشتن زن مرده/ همان زندان نگهبان دست به سینه در راهرو ایستاده و منتظر است. سلیمه و مرجان روی تخت هایشان نشسته اند و به تخت هیوا نگاه می کنند. کسی روی تخت نیست. بعد از چند لحظه هیوا بقچه ها را یکی یکی با گریه از زیر تخت به بیرون پرت می کند.
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر