دسته بندی ها

یک رمانک لمپن

کد شناسه :230435
یک رمانک لمپن

کتاب یک رمانک لمپن: درآن لحظه بی درنگ به سرم می زد پنجره را رها کنم و بدوم دنبال یک آینه تا صورت خود را درآن ببینم صورتی که می دانستم دارد لبخند می زند نیز می دانستم دارد لبخند می زند نیز می دانستم که به دلم نخواهد نشست...

بررسی و نظر خود را بنویسید

1 2 3 4 5

 *

 *

0 نظر