کتاب دختری که نبود/ دختری که نبود این زندگی ما هم یک جور هایی مثل کتاب ها شد! سمیرا بفهمی نفهمی ترسید. حالا نفهمیدم از جن ترسید یا از خود مادر بزرگ. دست سمیرا را گرفتم و فشار دادم و گفتم:( نترس. جن مال توی کتاب ها و فیلم هاست. تازه اصلا هم ترس ندارد.)سمیرا گفت:(تو با من فرق داری. جن ها از آدم ها خوششان نمی آید.)
0 نظر