کتاب شب بی ستاره: عاشقت شدم، عاشق. آن هم چه عشقی! زیر همان بوته عظیم یاس که ریشه اش از زیر پایه آلاچیق پا گرفته و حال تمام دیوار آجری عمارت را در آغوش می فشارد و بوی خوشش همه را مست می کند. عاشق چشمانت شدم، چه عشقی! از همان عشق های آتشین کتاب قصه ها که خوانده بودم؛ اما باور نکرده بودم. عجب دردی بی درمانی است این عشق...
0 نظر