قربانگاه سهراب
کد شناسه :228822
کتاب قربانگاه سهراب: قالیچه را از کنار فرمان برداشتم و گذاشتم روی زانوان خودم که روی صندلی عقب نشسته بودم. پدر گفت: «آره، مراقبش باش.» گفتم: «قالیچه خودم.» پدر گفت: «آره، یکم شبیه.» گفتم: «شبیه نه، خودشه.» پدر غش غش خندید. کاوسی که کنارش نشسته بود، گفت: «فعلا قالیچه سه تا خاطرخواه داره.»
0 نظر