کتاب آینهای در من: برگه های مالیاتی شرکت تمام میزم را پوشانده بود و خیره به متنی که پیش رویم بود غرق فکر و خیال بودم. چقدر احساس خستگی و رکود داشتم. سرم را بلند کردم و به ساعتم نگاه کردم. با دیدن عقربه های ساعت روی سه تکان خوردم. سکوت شرکت نشان دهنده ی این بود که همه کارمندها رفته اند.
0 نظر