کتاب فردا داستان خوبی می نویسم: خاله ریزه تردبان را از حیاط پشتی آورد توی اتاق. گذاشت جلوی پنجره. مارجون درصندوق چوبی را باز کرد. نگاهی به خاله ریزه که روسری را دور گردنش می بست انداخت و گفت: "به دیوارها نخوره تازه رنگ کردیم"...
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر