کتاب بیماری ناشناخته/ استاد به زنش گفت یک آینه بیاورد. بعد توی آینه صورتش را نگاه کرد. و دستی به صورتش کشید. زردچوبه ها که روی صورتش پاک شد فهمید که گول خورده است. بچه ها توی کوچه بازی می کردند که استاد سراغشان رفت. همه پا به فرار گذاشتند...
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر