کتاب زرنگ و زرنگ تر/ صمد گفت:(بابا ای ول!تو دیگه کی هستی؟) مستر گفت:(این قفل هست خیلی جالب!این را فروخت به من.) ننه قمر رو به صمد گفت:(این مستر چی چی میگه؟) صمد گفت:(هیچی ننه. از این قفله خوشش اومده. می خواد اونو بخره.) ننه قمر گفت:(وا ننه.نمی فروشم.این قفل پدر بزرگ خدا بیامرزه.)...
0 نظر