کتاب فرشته از تهران: مینا انگشت گذاشت روی قطره خامهای که چکیده بود روی میز و با چرخشی سریع دایره کشید. دو تا نقطه هم گذاشت که بشود چشمهای کلهای که درست کرده بود. زیر لب گفت: «مامان ببین! میگم چیز کنیم... امشب مهیار بمونه توی اتاق. ها؟»...
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر