کتاب بادامهای تلخ: وقتی شروع می کنی به رفتن و دل کندن، وقتی همه ی خاطراتت را تو کوله ای می ریزی، انگار یک جورایی پرنده می شوی، پرنده ای مهاجر که هرگز یک جا بند نمی شود و دائم در حال کوچیدن است. آن وقت است که به طور غریزی یاد می گیری دل به هیچ مکانی نبندی و به کف هر زمینی نوک بزنی و دانه جمع کنی تا گرسنه نمانی. در این صورت ...
0 نظر