کتاب آسمان ارغوانی بود: پیش از رفتن، عماد گفت: آن اطلس ارغوانی راب ه من میدهی؟ میخواهم با نذر تو زندگیام را آغاز کنم. آشر مکث کرد. چیزهای بسیاری را داده بود و خیلی چیزها را گرفته بود. دلیل نداشت پارچهی ارغوانی را بخواهد بای خود نگه دارد ...
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر