کتاب ناطور دشت/ همچین خوب نخوابیدم. نزدیک ساعت ده بیدار شدم. با کشیدن اولن سیگار گرسنه ام شد. آخرین غذایی که زده بودم همان دوتا همبرگری بود که موقع سینما رفتن بابروساد واکلی خوردم. صحبت یک قرن پیش است. تلفن کنار دستم بود و آمدم زنگ بزنم پایین برام صبحانه ولی ترسیدم بدهند موریس بیاورد.
0 نظر