کتاب آشیانه اشراف: روز روشن بهاری به شامگاه نزدیک میشد. ابرهای گلیرنگ کوچکی بر فراز آسمان صاف دیده میشد. به نظر میآمد ابرها در عرض آسمان شناور نیستند، بلکه به اعماق لاجورد فرو میروند. جلو پنجرهی گشودهی ساختمانی زیبا در یکی از خیابانهای حاشیهی شهر مرکزی دو زن نشسته بودند: یکی حدود پنجاه سال داشت و دومی دیگر پیرزنی هفتاد ساله بود.
0 نظر