وقتی قلبت تیر میکشد .... به گلولهای فکر میکنم .... که با شقیقههای برادرم هیچ شوخی نداشت .... چقدر آب ریختند .... تادستهاش را از دنیا بشویند .... چهقدر کلاغ از موهای مادر پرید .... چهقدر برف بر شانههای پدر نشست .... و من بعد از آن هیچ سپیداری .... توی باغ نبودم ....
0 نظر