کتاب بن بست نویسنده/ مکس: مادرزنم خاطراتش را رو مینوشت، خیلی تصویری مینوشت، رابطهمون، بحثامون، اسمها، همهی اطلاعات، اون فکر میکرد کار رمانتیکی میکنه، یه شب زنم بهش گفت که داره برای تعطیلات میره مسافرت و یه کتاب برای ساحل میخواد، اونم فکر کرد یه جلد از کتاب کتاب هنری جیمز رو که جلد چرمی داشت بهش داده ولی اشتباها دفترچهی خاطراتش که جلد چرمی داشته رو بهش داده بود .....
0 نظر