کتاب ضیافت میراث/ شبان شولا به دوش و چوبدستی به مشت در شاخ می دمد. صبر می کند گوش می دهد از دور صداهای درهمی می رسد_ همراه باد. شبان عرق پیشانی اش را پاک می کند. نگاهی به بالا به آفتاب. دوباره بوق می زند نوکر به شتاب وارد می شود ...
1 2 3 4 5
عنوان بررسی *
متن بررسی *
0 نظر