کتاب خنده زار/ عیسی اصلا در فکر و خیال روز عید نبود. مثل همیشه پاورچین رفت بالای پله و زیر ورودی طویله نشست. دست و رویش را با آب کمی، که در ته آفتابه قرمز رنگ مانده بود گربه شور کرد. همان جا بود که دوباره یاد ماجرای طویله افتاد و هزار رقم فکر و خیال از ذهنش گذشت.
0 نظر